بازی و نرم افزار

وبلاگ حسام چراغ درباره ی بازی ها و نرم افزار های روز دنیا می باشد.

بازی و نرم افزار

وبلاگ حسام چراغ درباره ی بازی ها و نرم افزار های روز دنیا می باشد.

لطیفه و سرگرمی

لطفا به این عکس دقت کنید .......

منبع : www.AsanDownload.com

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد. 
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و 
آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.

مرد حیران مانده بود که چکار کند.

تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود. 
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: 
از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.

آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند. 
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست. 
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی. 
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟

دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!!ا



------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید !! و روی شاخه درختی نشست.


 

روباه گرسنه ای که از زیر درخت می گذشت، بوی پنیر شنید، به طمع افتاد و رو به  کلاغ گفت:

ای وای تو اونجایی، می دانم صدای معرکه ای داری!چه شانسی آوردم!

اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان 

کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت:

این حرفهای مسخره را رها کن  اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.


روباه گفت:

ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم


کلاغ گفت:

باز که شروع کردی اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند.


روباه دهانش را باز باز کرد.


کلاغ گفت :

بهتر است چشم ببندی که نفهمی تکه بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.


روباه گفت :

بازیه ؟ خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .


خلاصه ... بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.


روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد :

بی شعور ، این چی بود


کلاغ گفت :

کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمی داند، تفاوت پنیر و فضله را هم نباید بفهمد



-------------------------------------------------------------- 
یه مگس رفت تو چای خسیسه .خسیسه مگس رو در میاره و میگه :زود باش تف کن!؟

 

  

به یه لره میگن خسته نباشی میگه اگه باشم چه غلطی می کنی؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد